ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
مــی دانـــی
اگـــر تو را آرزو داشتم و دارم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
برایـــــ
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــــو ســراغ ندارم ..
نمی دانم . . .
چرا با آنکه می دانم . . .
از آن من نخواهی بود . . .
ولی با تار و پود جان . . .
برایت خانه می سازم . . . !
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یا دل ازدیدن تو سیر شود بعد برو
ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو
نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند
خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو
خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد
باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو