ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
وحشـــــــــــــــــــی ،
پا برهنه سوگل را با خود برد
ولی با رضایت و خوشحالی
پرواز میکنم تا آرزوهایم زنجیر را باور نکند
گر چه جان میدهم از آرزوی دیدارش جان نو داد به من صورت معنیدارش
بنگر آن دایرهی روی و برو نقطهی خال دست تقدیر به صد لطف زده پرگارش
بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست ناردان لب و رخسارهی چون گلنارش
ملک خسرو برود در هوس بندگیش آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش
خشمگین شدن مانند این است که ذغال داغی را در دست بگیری ...وقصد داشته باشی انرا به سوی دیگران پرتاب کنی" ...........کسی که میسوزد خودت خواهی بود........
به شکوفه ها و به باران
برسان اوج دوست داشتن من را
به یارم
گلـــــ باغ بهـــــارم دوستت دارم