ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به کوچه ای وارد شدم
که پیرمردی از آن خارج شد ...
پیرمرد گفت :
" نرو ، بن بست است "!
گوش نکردم و رفتم ...
بن بست بود ؛
به سر کوچه که رسیدم ...
" پیر شده بودم "!!!
امـتـداد بـازوانـت مـی شـود انـتـهـای دلـدادگـی …
مـی شـود هـمـان گـوشـه دِنـجـی که راحـت مـی تـوان زیست
دیدن هر بامداد ، اتفاق ساده ای نیست !
خوشایند است و تکرار ناپذیر ...
گنجشکها بیخود شلوغش نمی کنند !!!