ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در آخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم
بدان آسمان قلبم بهاریست با تو یا بی تو.
همان لبخندی که توان را از من می ربود بر لبانت زینت بست
من خاموش به تو نگاه می کردم و با خود می گفتم ای کاش لحظه ای
فقط لحظه ای می اندیشیدی که آسمان بهاری یعنی
ابر و رعد و برق و طوفان و باران نا گهانی.
این جمله،جمله ای بود بد تر از هر خواهش برای ماندن و تمنایی بود برای با تو بودن
میدانم نمی شود معنا کرد ...
زندگی زیباست اگرچه سخت است
جاده ای است هموار ...
اگرچه پرپیچ و خم است دفتری است کوچک
اگرچه پر معناست آسمانی است آبی
اگرچه گاهی بارانی خاطراتش زیباست
اگرچه پر معماست و در آخر ...
دریایی است طوفانی که ساحلش آرام و قرار ندارد
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض،
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض،