ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یکسال غروب غمناک گذشت
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوائیست بجز داغ جوان من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
آری دیر کرده است باید از خواب بیدار شد و دید
هم اکنون یکسال از نیامدنش
در حال نزدیک شدن است اما او
باز هم قصد آمدن ندارد...
گویی همین دیروز
بود که ما را
ترک
گفت...
به یاد او که چون پرنده ای
به سوی آسمان پر کشید و
چشم های منتظر را تا ابد
به انتظار خود گذاشت...
چه نحص بود روز سیزده مهر ...
خدا علی کوچولو را ازمون گرفت
نمی دانستم که نحص تر از آن منتهی به بیست و نهم مهر میشه
و خدا گرانترین نعمت داده شده اش را بنام کامبیز به سادگی تمام ازمون میگیره
خدایا این چه تقدیری بود که برای طفل معصوم ما علی و جوان خدا عزیز شده ی ما کامبیز ترسیم کردی؟
بازهم شکر خداوندا
خودت دادی خودت هم گرفتی