تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

گهواره

آهسته میگویم ،
نکند بشنود رباب ! ..
مثل اینکه " گهواره " را در حراجی بازار دیده اند ...

 

/ اگر گهواره را پس داده بودند .... دلش خوش بود با طفل ِ خیالی .... /  

خیس

 

خیس از تبسم ِ حضور ِ تو اَم ...

یک باران زده ی

دل گمشده !

ردّپایم

◕◕گاهی درخود، قدم میزنم و جاپایم نمی ماند! ردّپایم کجا ــت؟◕◕  

شب

شب را باید لمس کرد
آفتاب را حس کرد ؛
و باران را فهمید . 

 

خدایا!
هر چه هست
همه از نظر لطف توست ...

صبح نزدیک است
اما
هنوز دستان من خالی است!


"هزاران نفر برای باریدن باران دعا می‌کنند...
غافل از آنکه خداوند با کودکی است که چکمه‌هایش سوراخ است."