تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

شکسته سبو...

سر خُمّ مِی سلامت... 

جابجا نشد دلم، و  از دلبرش جاماند...

تنها ماند و جـدا...بی دل...اما...

خدا کند، با دلدار...

سفرنامه

آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چرکین است...

مات رخ دوست...

گفتم دلم چو مرغیست کز آشیانه دورست

دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من...

نمره صفر دیکته..........

روزگـــــــــار


نبودنــــــت را برایم دیـکـتــــــه می کـــــنـد


و نــمــــــــر ِه ی من باز می شــــود صـــــــــفر ...


هـنـــــــوز


نــبودنــــــــت را یاد نگــــرفتـــــــه ام ...


من می خــواستم همیشه باشـــی