تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

نفس های تو

برای نفس های تو من زنده ام

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….

بام دلم

تو چون کبوتر به روی بام دلم نشستی

چو قطره‌ای آب به تشنگی لبم نشستی


نگاه خیسم در آن شب پرستاره می‌دید

که چون ستاره برآسمان شبم نشستی