تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

همه وجودم تویی

آرامترین تپش قلبم را تقدیمت میکنم تا بدانی که آرام بخش همه وجودم تویی

تنها تو ....

با تو نفس کشیده ام  با چشمان تو دیده ام

مرا  از  تو گریزی نیست

چنان که روح را از جسم و زمین را از آسمان

و چنان با آن زیسته  ام

 که   با ور کرده ام

دلیل بودن من تو هستی

تنها تو ....

تنهام گذاشت

باز هم تنهام گذاشت و رفت سفر 

بسلامت برگردد

آخه عزیزم

 داخل سالن ورزش افتاده روی زمین و زانوش زخم شده  

پسره میخواد دلش و بدست بیاره ولی دختره دیر میگیره

 

قشنگه

 پای رهگذری را گرفتم برای همه ی عمرم  

که میدانم همان  گلی هست  

  که سالها بدنبالش می گشتم بی صبرانه  

من از غروری می نویسم که قطره قطره از وجودم چکید  

و از گونه های تب دار  و رنگ باخته به زیر

پای این رهگذ با ارزش بی صدا  و دلنشین ُ متین و با وقار نشست

خدایا نگهدارش باش برای این دل تنهای من 

آمین