تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

باز هم من همان انسانم...

باز هم من همان انسانم...
بر سر قبر و به گودی و تنگی اش که می نگرم  بر خود می لرزم که چقدر شب اول تاریک است و دهشتناک و... اما هنوز از آرامستان برون نزده... دوباره یادم می رود که باید برای آزمون آخرم بیشتر بخوانم تا...

یادم می رود که دنیا محل گذر است و همه ی ما رهگذریم...
یادم می رود که این یک نشانه بود برای عبرت ...
یادم می رود که چند صباح دیگر گذرم به اینجا می افتاد دوباره...
یادم می رود که مقصد خاکی ام یک جایی شبیه همین جاست...
یادم می رود که کل من علیها فان...
یادم می رود که ...و من همیشه فراموش می کنم که...
راستی من همان خاکم ...
خاکی که روزی نفس می کشید...
و روزی نفس می برید...

روزهای بی قرار

چند روزیست  ــ غریب ــ  بسته ام!

از این زمین و روزهای بی قرار خسته ام...

من انسان کوچکِ سرگردانِ خیابان‌های تاریکِ روزهای سرد و برفی این دنیایم...

بگشا!
پنجره‌ای از پنجره‌های خانه‌ات را خدا...


ففروا الی الله...

به سوی او فرار باید کرد...
وقتی نمی توان...
لا یمکن الفرار من حکومتک...چقدر نفس کشیدن زیر خروارها خاک دشوار است...

به نام حق

به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید.
و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم.
سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل.
و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل بیتابش.

او رفت و من نشناختمش . در تمام میخکهای سر هر دیوار، آواز غریبش را شنیدم
اما نشناختمش. همانگونه که بغضهای گاه و بیگاهم را نشناختم.
فقط آنقدر او را شناختم که در سایه های افتاده به کلامش، به دنبال جای پای خدا باشم.

اینجا، هر چه هست، جز با صداقت او و کلام و نقشهای او، حوض بی ماهیست.
شاید مزرعه ای باشد با زاغچه ای بر سر آن
زاغچه ای که هیچکس جدی نگرفتش .
اینجا را هدیه اش میکنم. به آنکس که برای سبدهای پرخوابمان، سیب آورد.
حیف که برای خوردن آن سیب، تنها بودیم . چقدر هم تنها ...

روز آمدن و ماندن ؟ یا رفتن و ماندن ؟برای خاک، چه ضیافتی خواهد ...

مسافر من

چقدر این راه طولانی شده؛ مسافر من...

منتظر مسافر، دلخوش است به اینکه چشم به راه نخواهد ماند...