تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

های زمین

های زمین
اگر از آن توام چرا مرا می رانی ؟
و اگر به تو تعلق ندارم پس چرا مرا رهای نمی کنی ؟
چه برزخی است میان من و زمین و آسمان و زمان
کجاست همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟

حاصل عمرم

سالیانیست که باحیرت نشسته ام

به خود پیوسته ام و از خود گسسته ام

دریغا حاصل عمرم سه چیز بود:

تراشیدم، پرستیدم..........شکستم

گریه یار

صدای گریه یار طنین جانم را  لرزاند 

باز هم می گویم :
خاک تپید
هوا موجی زد
علفها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند
میان دو دست تمنایم روییدی
در من تراویدی.
اهنگ تاریک اندامت را شنیدم
نه صدایم
نه روشنی
طنین تنهایی تو هستم

طنین تاریکی تو

اشک می ریزد

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.