تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

صبح بخیر

روی بالشی که از مرگ پرنده پر است'
.
.
نمی توان خواب پرواز دید.

سلام صبح بخیر

ماه رخ دوست

گل در برو می در کف ومعشوق بکامست
سلطان جهانم به چنین روز غلامست

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمامست

دلتنگی

گلویِ سازِ دلتنگی

پُر از فریادِ خاموشه

ساده تر از سکوت

 ساده تر از سکوت 
و من هیچ کلمه ای را برای گفت و گوی با تو ،
شایسته تر و...
ساده تر از "سکوت" نیافتم...
 
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است...  
گاهی نمی‌شود تماشا کنم؛
وقتی تو، دورترین اتفاق جهانی
و من ناتوان‌ترینِ توانا در این زمینم...