تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

بهار من بی نگاه تـــــــــو نمی شود...

 

پاییز هم از نیمه گذشت، بهار من...

زمستان سرد، در راه است...

اعتراف می کنم سالهایی که بی تو گذرانده ام منجمد شده بودم در این برهوت دنیای بی تویی...

نــ.ـــ.ـه...

بی نگاه تـــــــــو دیگه نمی شود بـهار من...

یاحسین

بوی محرمش میاد         خیمه و پرچمش میاد

فرشته از تو آسمون        برای ماتمش میاد 

 

سوگند

خدایا سوگندت می دهم به خودت ، اگر روزی خواستی دلم را بمیرانی اول جسمم را بمیران .  

زیرا که نفس کشیدن نخواهد آنکه دلش زنده شد به عشق، بی عشق .

چون کبوتری که پرم در هوای تو...

بگذار سر به سینه ی من، تا که بشنوی،

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را.
شاید که بیش ازین نپسندی به کار عشق،
آزار این رمیده ی سر در کمند را.
بگذار سر به سینه ی من، تا بگویمت:
اندوه چیست، عشق کدامست. غم کجاست؟
بگذار تا بگویمت: این مرغ خسته جان،
عمری است در هوای تو از آشیان جداست.
دلتنگم آنچنان که: اگر بینمت به کام،
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
تو، آسمان آبی آرام و روشنی،
من، چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم!
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو...

شعر:فریدون مشیری...

آسمان آبــــــی

چند صبابست بیرون افتاده ام؛

از قاب آسمان آبــــــی نگاهت

شاید بلند پریده بود ، ماهی سرخ دلم…