تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

قد رعنات

به قد رعنات قسم که دوستت دارم

بوسه ای بر لبان شیرین

من از سرزمینی آمده ام

          که هر سال در آن

                    هزاران فرهاد

                         بی بوسه ای بر لبان شیرین می میرند.

جاودان

آمده ام تا برای تو بمانم جاودان 

اگر خدا بخواهد

من عاشقم و سیراب نمیشم

عشق را نصیب کسی کن که لایق آن باشد

نه تشنه ی آن چون

هر تشنه ای روزی سیراب میگردد  

من عاشقم و سیراب نمیشم

 

چشم سیاهت

بی تومهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدارتو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه یادم گلیاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم ...
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام....بخت خندان و زمان رام