تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

فصل زندگیم ...

همه می گویند بهار در راه است...

فصل شیدایی ها... فقط چشمانت را بگشا...

شکفتن ها را بنگر ...سبز در سبز...

و اما ....

 تمام فصلهای زندگی من، بی تـــــــو  کامبیز جان_ هنوز همان زمستان است...

و شبهای تمام فصولم، بی تــــــــو یلداست...

به شانه ام میزنی

به شانه ام میزنی تا شاید تنهاییم را تکانده باشی..!
چه کار بیهوده ای ،
تکاندن برف از شانه های ادم برفی...  

لنگر عشق

لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو،
تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو،
باورم نیست که همسایه دردم شده ای،
کی شود شانه ی من تکیه ی پیشانی تو؟!!

خانه تکانی

 

سال رو به پایان می رود ... خانه تکانی ها شروع می شود ...

عمر رو به پایان می رود ... دل تکانی ها شروع می شود؟!