تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

بغض های نفسگیرِ

باز هم یک روز بی تــــو بودن، دارد آغاز میشود و من...

سخت سردرگم و پریشان این بغض های نفسگیرِ پاییزم...

و چه رنجی تلختر از بی تــــــو بودنم؟

نفس بده تا تو را صدا بزنم...

انتهای جاده

وقتی به اوج تلخی ها میرسم و کم می آورم باز هم انتهای جاده تو نشسته ای...

لحظه هایِ تنهایی

سکوت می کنم ، پا به پایِ صبوریت
حالا ، جانِ تو و جانِ این همه صبوریت 

چشم بر هم بگذار
به حرمتِ همین لحظه هایِ تنهایی
قول می دهم وقتی بیدار شدی
بویِ بابونه و باران چنان مستت کند
که تمامِ غمهایِ دنیا
از دلِ کوچکت کوچ کنند به دشتِ نا کجا
بعد تو می مانی و جعبۀ مداد رنگی هایت
شوقِ کودکی ، تاب بازی ، قهقهه از تهِ دل
پرواز رویِ بالِ پروانه
حالا دمی ، فقط دمی
چشم بر هم بگذار
سپیده سر می زند بانو

بی مثال

بی مثال یعنی تو  و جز تو راهی به تو نیست برای من