تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

واقعاً

خواستم بگویم که کیستم…

دیدم نگفتن بهتراست !!!…

چه سود آنکه با من نمی ماند ،

همان بهتر که نشناسد

مرا… آنکس که می ماند ،

خود ، خواهد شناخت... ...

با من

 تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ای والاترین مهمان دنیایم

شروع کن ، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

یخ زده

دستها بالا بود

هر کس سهم خودش را می طلبید

سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود

ولی نوبت من که رسید !

سهم من یخ زده بود !