تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

کنــــــآرتـــــ

 

کنــــــآرتـــــ کهـ هستـــــــم

عمیــــــــق تـــــــر نفــــس میکشـــــم

هــــوای باهـــــــم بودنــــــمان را میبلعـــــــم

مبــــــتلاتر میــــــشوم   

پس می زنم لحظه ها رو

تا برسم به بلندای آغوش ارامش بخش تو
که در آغوشم بگیری
و
من...
دنیام رو ببازم در پس عطر تنت
..!
 

بوی آرامش وجود

دوستت دارم هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .

چقدر دوست دارم باخیال راحت ...
یک نفس عمیق بکشم ...
نفسی که پر باشه
از بوی آرامش وجود تو ...

مهربانم

نفس در سینه حبس

              صدای زیبای عاشقی مهمان قلب ماست

                                            در ساز زیبای بودنت می سرایم

                                                                    دوستت دارم مهربانم 

 

شاید خوده تنهاست این

 

مرا به غرورت برسان

و به همه بگو....

بهای در کنار قامت بلند تو بودن ......

من تنهاست

عزیز دل

ساده بگویم ؛

نگاه زادۀ علاقه است


اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
دیگر تو از آن خود نیستی


زمان می گذرد و زمانه نیز هم
کودک می شوی


جوان هستی و جوانی نمی کنی ، می گذری
پیر می شوی ، می مانی


باز هم مثل همیشه در پی گمشده ای هستی
که با تو هست و نیست


باز در پی آن علاقۀ پنهانی ،
آن نگاه همیشه تازه


باز آن دو چشم روشن عشق را
در غبار بی امان زمان جست و جو می کنی


غافل از آنکه او دیگر تکه ای از تو شده
سایه ای خوش بر دل تو


گوشه گوشۀ این دل خراب
سرشار از عطر نگاه توست ،