تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

ولادت حضرت معصومه

بگیر از من جهانم را ، ولی بانو حرم رانه...تمــام ِ جاده ها آری ، خیابان ِ اِرم را نه ...

کریمه ! کلبه ی امید ِ من روشن به لطف ِ توست...بکش هر روشنایی را ولی لطف و کرم را نه ...   

ولادت حضرت معصومه بر همه ی دختران  مبارک باد

نگاهت ...

نگاهت
شیرین ترین رویاهای مرا
و بارورترین خواهش های تنهایی ام را
چنان به ساحل حقیقت می رسانند
که ماهیان قرمز وجودم
در تلاطم خشن ترین موج های دریا نیز
به آرامشی چون نور مهتاب
لبخند میزنند ...

باز مانده

گاهی
تنهایی
آواز غمگین پرنده ای ست
که هر روز جفتش را می خواند
و نمی داند
که آخرین باز مانده از نسل خویش است !

جگرگوشه

میخوردخون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم؟؟؟  

آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم /
می نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم

بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن /
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم

«دل نوشته»

از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛ به یاد داشته باش؛ این «دل نوشته» ها را؛ یک «دل»، نوشته ...!