تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

تنــهام تیــام

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.

و آمد فدایش شوم

خواب دیدم که شبی رهگذری می اید

شب دلتنگ مرا سرزده می اراید

تا که پس از این همه دلتنگیها

گره از بغض غزلهای ترم؛

بگشاید....  

و آمد فدایش شوم

خوب من

خوبان را باید روی چشمها گذاشت!!!!
کجایی؟؟
چشمهایم بهانه ات را میگیرند!!